بابای من آهنگری دارد
او توی شغـــــــلش یک هنرمند است
با اینکه دشوار است کار او
روی لبش هر لحــــــــظه لبخند است
زنجیــــــــرهایی ساده و زیبا
می سازد او از چوب و از اهن
او ساختـــــــــــه در کارگاه خود
زنجیر خوبی هم برای من
امشب حسیـــــــــــنیه عزاداری ست
همراه بابا می روم آنجا
امسال هم زنجیــــــــــــــر هایش را
او می دهد هدیه به هیات ها