روزهای تعطیل
من و بابا با هم
می رویم از خانه
سوی جنگل کم کم
پدرم می گوید
همه ی نعمت ها
هدیه ای هست به ما
از خدای دانا
این درختان قشنگ
رودها دریاها
همه کوهستان ها
دشت ها صحرا ها
پدرم فصل بهار
حس خوبی دارد
در همه باغچه ها
بذر گل می کارد
اهل این کوچه همه
دوستش می دارند
مردم کوچه ی ما
چه بهشتی دارند�